کودک باید فعال و خودجوش بهدنبال حقیقت برود و از این کنکاش لذت ببرد.
روشی که برای اجرای این اهداف ارائه شده براساس داستان و برخورد فعالانه کودک با داستان، اتفاقات و شخصیتهای آن است یعنی داستانی انتخاب میشود که ویژگیهای خاصی دارد. برخی از این ویژگیها عبارتند از:
الف) بومی بودن: جهت تعمیق بخشیدن به تفکر در مورد فرهنگ و آداب و رسوم و شرایط محیطی که کودک در آن زندگی میکند. از طرف دیگر کودک به خاطر ملموس بودن این نوع داستان با شرایط محیط و زندگیاش راحتتر با آن ارتباط برقرار میکند و بهتر میتواند در آن تأمل کند و به اشارات آن پی ببرد.
ب) شخصیتهایی که بتوان حول آنها تفکر کرد. شخصیتهای این داستانها هم قابل دسترسی و ملموس است وهم دارای ابعاد و جوانب مختلفی است و فکر و پرسش و کنکاش پیرامون آن را ممکن میسازد، گاهی نیز دارای شخصیتی است که با تأمل و پرسش پیرامون آن جنبههای متفاوتی برای کودک کشف میشود.
ج) داستان کودک را به سمت و سویی خاص و دستوری هدایت نکند بلکه او را به سمت تفکر و تأمل پیرامون جنبههای مختلف راهنمایی کند تا کودک بتواند به این وسیله هم به تعمیق آگاهی خویش بپردازد و هم با انتخاب موضوع و زاویه نگاه جدید به آن دست یابد.
در فلسفه برای کودک معلم از دانشآموزان میخواهد پیرامون جنبههای مختلف داستان بیندیشند و سؤالاتی را که به ذهنشان میرسد بدون محدودیت بیان کنند و به سؤالاتِ هم پاسخ دهند و با یکدیگر تعامل کنند. نقش معلم در این فرآیند، ایجاد زمینه مناسبی است که کودکان بتوانند از تجربههای اولیه و ظاهری عبور کرده و به تجربه و شناخت ژرفتری از محیط و خود منتقل شوند. همچنین معلم جهت ارائه سؤال از طرف کودکان و سوق دادن آنها بهصورت نامحسوس به سمت تفکر منطقی و تعمیق سؤالات نقش مهمی را بهعهده دارد اما هرگز نباید دراین فرآیند چنان ظاهرشود که بهعنوان معلم، دانشآموزان را به گوش دادن تنها وا دارد زیرا هدف این روش این است که کودکان فعال باشند نه منفعل و شنونده محض. کودک باید بیاموزد که از نظر خویش دفاع منطقی کند و همین دفاع، او را به کشف مسائل و درک تجربیات جدید راهنمایی میکند.
این تعامل و سؤالات آرامآرام از سطح اولیه عبور کرده و با راهنمایی معلم به پرسشهای بنیادین و کلی میرسد و لایههایی از داستان را به چالش میکشد یا مورد پرسش قرارمیدهد که تا آن زمان مورد توجه کودکان نبوده اما او با استفاده از تجربیات شخصی سؤالاتی بیان میکند و درصدد یافتن پاسخ آن سؤالات است. در اینجا لایههایی از شخصیت و اندیشه و تفکر کودک که تا آن زمان زیر سایه بوده جلوهگر میشود و کودک با نگرش جدیدی نسبت بهخود روبهرو میشود. در همین مرحله است که استفاده از منابع دیگر جهت دریافت اطلاعات و شناخت جدید از موضوعات پیرامونی، بهصورت یک نیاز درونی مورد توجه قرارمیگیرد. در این مرحله کودک دارای قدرت مفهومسازی شده و نیز میتواند به تحلیل مفهومی یافتهها بپردازد.